هستی و روزگارش در مهد
مربی هستی بهشون گفته بود که یه ادم نقاشی کنند و دور تادورشو قیچی کنند و با خودشون ببرند مهد.هستی هم شروع کرد به کشیدن نقاشی.یهو با ناراحتی و بغض اومد پیشم و گفت من بلد نیستم خوشگل بکشم.نمی تونم موهاشو مثل تو بکشم.اصلا مگه نیکا از من کوچکتر نیست مگه من نباید از اون بهتر بکشم چرا بهتر نمی کشم...
حالا بیا درستش کن.این در حالی بود که نقاشی های هستی واقعا خوشگلند و همیشه هم تو خونه و هم مربیش ازش تعریف می کنیم.گفتم اتفاقا همکار من می گه هستی خیلی خوشگل می کشه/
گفت نخیرم اون الکی می گه که تو ناراحت نشی
من:
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی