3 سال و 7 ماهگی هستی ما...
و اما امروز
سر کار بودم که بابایی بهم اس ام اس داد که هستی خونه است می گه می خوام مامان بهم زنگ بزنم.تعجب کردم چون اون موقع باید هستی مهد می بود و باباش سر کارش.زنگ زدم خونه.هستی گوشیو برداشت باهاش حرف زدم و گفتم بابا کو؟ گفت بابا سر کاره.بهم گفت نرفتم مهد کودک آخه می خواستم نقاشی بکشممگه بابا بهت نگفت که به من زنگ بزنی؟
خلاصه بابایی اومده بود صبح ببرتش مهد خودش گفته بود می مونه خونه.این اولین باری بود که همچین تنهایی رو اونم با پیشنهاد خودش و تا لااقل 2-3 بعد از ظهر تجربه می کرد.هر کدوممون چند باری بهش زنگ زدیم تا باباش بره خونه.در کل پشیمون نشده بود.ای جونم قربونش برم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی