هستی هستی ، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

تمام هستی ما

خوب

مامان کاش واسه خودت هم می خریدی؟

این جوک رو یه همکاری واسم تعریف کرده.کی؟حدود 8 سال پیش.و تو موقعیتهای مختلف که مصداق پیدا می کنه یادم می آد: از اونجایی که اسکاتلندیها به خساست معروف هستند دو تا دوست باهم می رند سینما یکی از اونا یه شکلات گنده ای می خره و در حین تماشای فیلم بدون اینکه به دوستش تعارف بزنه شروع می کنه به خوردن.دوستش که می بینه شکلاته داره تموم می شه و خبری از تعارف نیست خودش رو می زنه به اون راه (!)و می پرسه خوشمزه هست؟ دوستش هم با بی خیالی تمام جواب می ده:آره کاش تو هم واسه خودت یکی می خریدی حالا هستی داشت شیر موز می خورد برگشته به من می گه :مامان کاش واسه خودت هم می خریدی می فهمیدی چقدر خوشمزست! من:     ...
19 آبان 1391

3 سال و 7 ماهگی هستی ما...

و اما امروز سر کار بودم که بابایی بهم اس ام اس داد که هستی خونه است می گه می خوام مامان بهم زنگ بزنم.تعجب کردم چون اون موقع باید هستی مهد می بود و باباش سر کارش. زنگ زدم خونه.هستی گوشیو برداشت باهاش حرف زدم و گفتم بابا کو؟ گفت بابا سر کاره.بهم گفت نرفتم مهد کودک آخه می خواستم نقاشی بکشم مگه بابا بهت نگفت که به من زنگ بزنی؟ خلاصه بابایی اومده بود صبح ببرتش مهد خودش گفته بود می مونه خونه.این اولین باری بود که همچین تنهایی رو اونم با پیشنهاد خودش و تا لااقل 2-3 بعد از ظهر تجربه می کرد.هر کدوممون چند باری بهش زنگ زدیم تا باباش بره خونه.در کل پشیمون نشده بود. ای جونم قربونش برم. ...
19 آبان 1391

هستی در حمام!!

هستی هنر دوست ما تو حموم بیشتر هوس می کنه که بخونه. می گم آماده ای لباساتو بپوشونم می گه صبر کن من یه شعر بخونم... بعد می گه خوب حالا شعر پلیس رو می خونیم... باز هم پلیسه مامانو جریمه کرده حتما مامان جون با گوشی صحبت کرده...با زهم پلیسه بابا رو جریمه کرده حتما بابا...(خودش شعرشو قطع می کنه و می گه )اینو نمی گم اون یکی رو می گم بخونید...آهای آهای پلیسا...آهای مهربونا...ما شما رو دوست داریم....(دوباره مکث می کنه و این بار بلندتر می گه )صدا کمه ...بلندتر... آفرین...تو شهر ها جاده ها شما دور می زنید به ماشینا می گید سبقت نگیرید... ...
17 آبان 1391

بچه ام دیگه!

شبها موقع خواب که دیگه شیطونیهای هستی به آخراش رسیده و منم فقط به آرامش خواب فکر می کنم فرصت مناسبی برای ابراز احساسات مادرانه هست.خود هستی موقع خواب می گه مامان خیلی دوست دارم. دیشب دوباره همینو گفت منم متقابلا گفتم منم تو رو خیلی دوست دارم... بعد پرسیدم پس چرا یه وقتهایی اذیتمون می کنی؟ گفت خوب...بچه ام دیگه... دیروز بابایی بهش یاد داده بود بهم زنگ زده می گه مامان بهت تبلیغ می گم دانشگاه قبول شدی!(تبریک منظورش بود!) من:   ...
22 شهريور 1391
1