هستی هستی ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

تمام هستی ما

خوب

تولد ...

1390/10/28 23:35
نویسنده : مامانی
1,140 بازدید
اشتراک گذاری

چهارشنبه 11 دیماه 87 بود.من ساعت 4 از سر کار خونه رسیدم.با امیر میوه خوردیم و ...

بعله حدس زدم کیسه آبم پاره شده.به دکترم زنگ زدم گفت خودتو برسون مطب تا ببینم چی شده.با اظطراب فراوان با امیر رفتیم مطب هنوز طبق آخرین معاینه ها و سونوگرافی ها 29 روز دیگه قرار بود به دنیا بیای.

دکتر دستور بستری شدن رو تو بیمارستان پاستور داد و بهم قوت قلب داد که ما همه تلاشمونو می کنیم تا واسه بچه مشکلی پیش نیاد.بقیش هم به خدا توکل کنید.تو راه به مامانم زنگ زدم قرار شد راه بیافتن بیان.بستری شدم.و تزریق آمپول دگزا متازون رو شروع کردند تا ریه هات کامل بشه.شنیده بودم که بچه تو 8 ماهگی هنوز ریه هاش کامل نشده و ...شاید.....

تو موبایلم نرم افزار قران داشتم بدون اینکه پرستارا بفهمن موبایلمو قایم کرده بودم.و تا می دیدم کسی نیست سوره ابراهیم و یوسف رو می خوندم.احساس آرامش عجیبی بهم دست داده بود.دیگه نگران نبودم.انگار مطمئن شده بودم خدا نگهت می داره.اون شب عزیز جون و خاله و زندایی و دایی اومدند.اما بیمارستان نمی شد همراهم بمونند در نتیجه شب تنها موندم.پرستارا بهم گفتند چون هر لحظه احتمال داره بچه به دنیا بیاد بهتره چیزی نخورم.و من از عصر اون روز که تقریبا هیچ چیز نخورده بودم ساعت 2 نصفه شب ضعف عجیبی کردم حالت تهوع بهم دست داده بود.چون کسی نمی تونست پیشم باشه تو بیمارستان کسی نمونده بود.به امیر زنگ زدند که واسم خوراکی بیاره و امیر با آبجی واسم آبمیوه و خرما و کیک آوردند.تقریبا تا صبح نتونستم بخوابم.ساعت 6 بود که شروع کردند به تزریق آمپول فشار دردم شروع می شد اما به اوج نمی رسید...

تا اینکه ساعت 4 عصر (پنج شنبه)دکتر اومد و گفت بیشتر از این نمی تونیم منتظر بشیم تا طبیعی به دنیا بیاد ریسکش بلاست و احتمال داره بچه به خشکی بیافته.منو بردند اتاق عمل.نمی دونم چرا وحشت کرده بودم با وجود اینکه دفعه دومم بود که اتاق عمل می رفتم آرامشم رو از دست داده بودم.وقتی خواستند بدنمو با بتادین ضدعفونی کنند کاملا لرزش بدنمو حس می کردم.متخصص بیهوشی اومد بالاسرم ازم چند تا سوال پرسید بهش گفتم می خوای حواسمو پرت کنی بعدشم بیهوشم کنی؟گفت نه ایناها این آمپول می زنم به دستت...

و تو ساعت(٥ عصر ١٢ دیماه ٨٧ )28 روز زودتر از موعد به دنیا اومدی.سالم.با 2600 گرم!و دور سر 38 و قد48

سالم و با یک دنیا آرامش.

 

 

 

این عکس هستی منه که شش ماه بود مهمون بطن من شده بود ...

و عکسهای هستی بعد از تولد و 40 روزگی خوشگل ما!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)