هستی هستی ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

تمام هستی ما

خوب

بدون عنوان

دیشب تو سریال ماه رمضان مرده واسه بچه داشت لالایی می خوند.همچین محزون داشت می خوند.یه وقت دیدم هستی به طرز مشکوکی بی حرکت و بی صدا شده....بچم داشت با صدای لالایی غمگین گریه می کرد.تا گفتم هستی جون خودش خندش گرفت.اما تاثیر آهنگه غیر قابل انکار بود...بغلش کردم و نازش کردم.خوب شد.
7 تير 1394

هوشنگ خداحافظ!

شبکه سه تا چند روز پیش هر شب سریالی پخش می کرد به نام شمعدونی(به کارگردانی آقای سروش صحت و بازیگرانی از جمله آتنه فقیه نصیری-محسن قاضی مرادی و ....). هستی از این سریال خیلی خوشش می اومد مخصوصا از کاراکتر هوشنگ.بهش هم می گفت خیلی خنگه و...اخرین قسمت رو که داشت پخش می کرد و متوجه شد یهویی زد زیر گریه و گفت هوشنگ خداحافظ....بغلش رفتم و بهش گفتم از فردا به خاطر ماه رمضون سریالهای دیگه پخش می شه.شاید اونا از اینم بهتر باشن...خلاصه آروم شد.
3 تير 1394

تعصب ملی هستی جون

دیشب والیبالیست های ایرانی با والیبالیست های آمریکایی مسابقه داشتند.تو استادیوم آزادی. اولا که برد با شکوهشون واقعا واسه هممون شیرین بود.(خود من طبق معمول بعد از برد اشکم دراومد.) جالبیش اینجاست که هستی تو تمام مسابقاتی که ایران با یه کشور دیگه مسابقه میده میشینه مسابقه رو می بینه.در حالی که خوووب از نوع بازیشون خیلی سر در نمی آره.اما اینکه ایران برنده بشه براش خیلی مهمه.با وجود اینکه پخش مسابقه با زمان پخش فیلم مورد علاقش تداخل کرده بود اما رفت پرچم ایرانشو در اورد و دراز کشید و با هر امتیازی که ایران می گرفت هورا می کشید.بعد از بردش هم که وای... چقدر خوشحالی کرد. ماه رمضان شروع شده.هر روز شاکیه که می خواد روزه بگیره و من و مربی ها...
1 تير 1394

اولین نماز هستی جون

هفته پیش هستی تو مهد کودک نماز خوندن رو یاد گرفته بود.خونه که اومد گفت مامان منم می خوام باهات نماز بخونم.نماز مغرب و عشاء رو باهم خوندیم.وااای...غبطه خوردم به همچین بنده ای با پاکی بی ریاش.فکر نمی کردم همه 7 رکعت رو پابه پای من بخونه.اونم...حس خیلی قشنگی بهم داد.قرار بود من ذکر های رکعت سوم و چهارم رو بلند بخونم.اون جاهایی که بلد بود همون جا بهم می گفت اینارو بلند نخون بلدم .نمازمون که تموم شد چادرشو جمع کرد.دوباره سرش کرد گفت یادم رفت دعا کنم...رفت تو سجده تا دعا کنه... چادرشم سرو ته سر می کرد... خلاصه کلن لحظات معنوی اونم از نوع خالصش رو تجربه کردم. ...
6 خرداد 1394

بدون عنوان

صبح سر کار بودم.بابایی زنگ زده میگه به هستی زنگ بزن می گفت مامانم بهم زنگ بزنه. به مهدش زنگ زدم گوشی رو دادند بهش.بعد از سلام و علیک می گه دنیا جون داره درس می ده برم.بعد از ظهر می بینمت. من: من: من: خوب شاخم دراومده!! ...
21 بهمن 1393

فرهنگ لغت هستی در 15 ماهگی

88/02/26 16 تا دندون درآوردی.مامان و بابا رو کامل می گی به عزیز می گی اجی به مامان بزرگ...مانی خاله....قوله دایی...دای امیرو عمو...امی عمه...عمه مهسا...مه آب...آبو نون...مون ماست...ما موز...مو مو...مو بیا و بگیر...با بده...ب باز کن...با هر چیزی که دستت می گیری سعی می کنی بازش کنی.دیروز از میز تلویزیون یه حلقه فیلم ویدیویی در آورده بودی بیرون به بابات اصرار می کردی که نگاتیوشو درآره؟ ...
13 بهمن 1393

اولین دندان

امروز سه شنبه 88/03/25که می شی پنج ماهو بیست روزه.باهم ساعت 12 ظهر بیدار شدیم.!همینطور که باهات حرف می زدم انگشتم رو روی لثه ات کشیدم متوجه تیزی دندونت (نیش بالا)شدم.یکیش هم لثه تو سفید کرده بود.(پایین)یعنی به زودی در می آد.  
13 بهمن 1393