سرفه های هستی جون
امروز حالت بهتر شده.سرفه هاتم کمتر شده.دو سه روز بود مدام سرفه می کردی با هر سرفه ات تمام غم عالم می اومد تو دل من و بابایی.هر از چندی اینطوری می شی و دوباره خوب میشی.دکتر ها هم که انتی بیوتیک و ضد سرفه می دن.....اخرین بار بهت کوتریموکسازول داده و سالبوتامول و برم هگزین که من به تجویز خودم عوض این آخریه برونکوباریچ می ده.دونه های به رو تو آب جوش حل کردم و هر از چندی تا غافل می شی بهت میدم.آخه از مزه بیمزگیش خوشت نمی آد .یه دو قاشقی هم با ترفند تونستم آب نشاسته بدم....دیگه آها به رو پختم اما فقط یه ذره از آبش خوردی.به نخوردی.البته خامشو خوردی.شلغم هم خام دادم تا گاز زدی خوشت نیومد و گفتی می سوزونه.شلغم و به رو هم ریختم تو سوپ یه کم خوردی.دیگه...دستگاه بخور سرد هم که مدام تو خونه روشنه.تا بتونم هم می برمت حموم.اما تو هم به نوبه خودت حرفه ای شدی و از زیر این درمانها در می ری...
دکتر می گفت شاید به یه چیزی حساسیت پیدا کرده.کلی با بابایی فکر کردیم تا ببینیم چه شرایطی جدیده که حساسیت پیدا کردی.البته تو هیچ کدوم هم به نتیجه نرسیدیم.اینم شد مثل دستگاه اتمیک که دیوانم کرده و هنوز به نتیجه نرسیدم.
اما
هستی جون...تو داری خوب می شی.