هستی هستی ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

تمام هستی ما

خوب

هستی و خانه داریش!

1390/4/8 3:27
نویسنده : مامانی
512 بازدید
اشتراک گذاری
نیشخندهستی جون از اینکه تو کاری ازش مشارکت بخواهیم خیلی لذت می بره.

مثلا اینکه بهش بگیم برو کلید برقو بزن مهتابی رو روشن یا خاموش کن.

یا اینکه تلوزیون رو روشن یا خاموش کنه.

و چون ما تو اتاق غذا می خوریم دوست داره خودش سفره رو از آشپزخونه ببره اتاق.

و اگه ببینه کس دیگه ای (من یا باباش این کارو کرده به شدت عکس العمل نشون می ده.مثلا سفره رو اگه ببینه ما بردیم اتاق خودش سفره رو می آره آشپزخونه و مجدد می بره اتاق! )

دیروز بهش گفتم بره تلویزیونو روشن کنه.اول باید کلید اصلی رو می زد و بعدش با کنترل روشن می کرد.دیگه ترتیبش دستش اومده رفت پاورشو زد اما همونجا موند گفتم چی شد؟دیدم هی ترای می کنه گفت مامان اون یکی روشن نمی شه.

نه که دگمه تقویت کنندشو نمی تونه روشن کنه.تعجبتعجب

من با حلقه های هولاهوپ ورزش می کنم می دونه که اگه نزدیکم بیاد بهش می خوره.وامی ایسته کنار می گه هر وقت تموم شد منو صدا کن.بعد از اینکه من ورزش کردم می گم هستی بیا.بعد می آد داخل حلقه باهم عمو زنجیر باف رو می خونیم.

موقع پهن کردن لباسها رو بند حتما باید بیاد و به قول خودش کمک کنه.قدشم که نمی رسه باید بغلمون بگیریم و خانم لباسهای خودشو بندازه رو بند!

موقعی که خیاطی می کنم یه تکه پارچه ازم می گیره و می ره چرخ خیاطی خودشو می آره(اسباب بازی)می گه منم دارم می دوزم.یه کم باز یمی کنه می بینه نخیر الکیه.می آد روبروم وامی ایسته می گه:خسته نسید(یعنی خسته نباشید!)می تونم اینو بدوزم.و بدش نمی آد بهش اجازه بدم با چرخ من بدوزه!

جارو که می کشم یه کم از صدای جارو برقی می ترسه.از اولشم می ترسید کوچیکتر که بود از صداش گریه می کرد.اما الان می ره بالای مبل می شینه می گه مامان منو باهاش نکسی؟ براش توضیح می دم که نه عزیزم این کوچیکه نمی تونه تو رو بکشه .این فقط به ما کمک می کنه که آشغالارو باهاش برداریم....حالا که یه کم شجاع شده جارو ایباب بازیشو می آره در راستای من جارو می کشه!!!در کنار اینا وسایلشو هم از رو زمین جمع می کنه که مبادا جارو اونارو ببلعه!

دیشب که من خسته هم بودم به بابایی گفتم وسایل نسکافه رو آور همونجا اتاق با فنجونای آب جوش.خلاصه جاتون خالی بعد از درستیدن و نوشیدن.دیدم هستی با شور و شوق دونه دونه می بره آشپزخونه.بچم 6-7 سری اومد و رفت.سه بار فنجونا رو برد و سه سری هم شکر و قهوه و کافی میت رو.اخر سر هم سینیشو.

وای جیگر شده.دوست دارم بخورمش .گازش بگیرم.اما تا لبامو می برم پیش لپش می گه گاز نگیر بوش کن!

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)