بابای هستی خانم
از سر کار که اومدم خونه بابایی خونه بود.داشت استراحت می کرد.و هستی خانم طبق معمول باباشو خواب کرده بود و خودش بیدار.بهش می گم امروز بابا پسر خوبی بود؟یه کم فکر می کنه و می گه نه نه خونه رو جارو نکشید.بابایی از دو روز پیش قرار بود خونه رو جارو بکشه که باز هم بد قولی کرده بود.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی