هستی هستی ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

تمام هستی ما

خوب

بدون عنوان

از بس با هستی خرید رفتم تو خونه با خودش که بازی می کنه یک وقتهایی با حالت پرسشی می گه آقا اینا چندن؟ یا آقا ...دارین؟این کلمشو نامفهوم می گه. یا این چند؟ هزار تومن؟
15 مرداد 1390

نی نی شگفت انگیز من!

  90/05/10 من که به مسابقه نی نی های شگفت انگیز خوشگل نرسیدم اما این عکسهارو می گذرام برای یادگاری. هستی جون همیشه از جیب خوشش اومده و می آد بیشتر هم به این دلیل که می تونه داخلش وسایلشو قرار بده. اینم از بس که به گل سر من علاقه داشت سرش گذاشته ...
10 مرداد 1390

گل سر بسیار ساده

این گل سر رو با روبان درست کردم خیلی ساده و کاربردیه.با توجه به رنگ لباس کودک دلبندمون می تونیم درست کنیم. ...
10 مرداد 1390

لباسهایی که خودم دوختم.مدل 1

تو این بخش می خوام عکس لباسهایی که خودم واسه گل دخترم دوختم رو بگذرام. اگه انتقاد هم کنید خوشحال می شم.و اگه بتونم در این زمینه به کسی کمک کنم با کمال میل هر آنچه که می دانم ،هرچند جزیی خوشحال می شم راهنمایی کنم. این یه مدل پیراهن که از مدلهای مختلف و به ابداع خودم و با توجه به پارچه دوختم. دامن دو لایه تمام کلوش بقیش رو در ادامه مطلب ببینید. ...
10 مرداد 1390

نکات مفهومی فعلهای هستی!

  90/5/9 هستی جون وقتی می خواد فعلی رو تایید می کنه می گه آره. یا نه دیگه کاری نداره اون فعل منفی هست یا مثبت. مثلا بهش می گیم هستی دیگه غذا نمی خوری> می گه آره.این یعنی نمی خوره و با جمله من موافقه! یا می پرسیم هستی جون تو نمی آی؟ می گه آره اینم یعنی نمی آد و با جمله موافقه ...
9 مرداد 1390

شیرین زبونیهای هستی

  هستی جون که الان 28 ماهست: تلویزیون رو روشن می کنه می آد می گه:مامان تلویزیون آمادست! صدای زنگ تلفن که می آد حتما باید ایشون اول گوشی رو بردارند و جواب بدند.!و حتما هم موقع خداحافظی از طرف مقابل(اون ور خط)باید عنوان کنه:گوشی خدافظ. وگر نه جر زنی می کنه که من خدافظی نکردم و بکبار دیگه گوشی رو می گیره و خدافظی می کنه. می خوام جایی زنگ بزنم می پرسه به کی زنگ می زنی؟که اگه آششنا باشه بیاد و صحبت کنه و فقط در صورتی سمت تلفن نمی آد که بگم غریبست یا...من باهاش کار دارم شما نمی شناسیش؟تلفن هم که قطع می شه می گه قطع شد؟الان بازم زنگ می زنه. صبحها که از خواب بیدار می شه چون همیشه ازش می پرسم خوب خوابیدی؟ اونم بعد از اینکه با لبخند...
24 تير 1390

قدرت تشبیه هستی

برای خودم که خیلی جالب بود. داشتم لباسهارو اتو می زدم هستی جون گفت مامان منم برم اتومو بیارم اتو بزنم! تعجب کردم چون همیشا حواسش به داغی اتو هست که دوروبرش نیاد.و حالا می گفت میخواد اتو بزنه. رفت اتاق خواب و با ناخن گیرش اومد! راست می گفت ناخن گیرش انگار کوچیک شده اتو بود.(ظاهرش)بعدشم یکی از لباساهاشو برداشت و مثل من با همون ناخن گیرش ادای اتو زدن رو درآورد چند روز پیش هم تفنگ اسباب بازشو تشبیه به سشوار کرده بود و با شونه و تفنگش به اصطلاح موهاشو خشک می کرد. قدرت تشبیه کردنش جالب بود.تونستم عکس می گذارم. ...
23 تير 1390

این روزها

شنبه با هستی از صبح تا ظهر رفتیم مهد کودک.من از مهدش خیلی خوشم اومد.از هر لحاظ بهتر از مهدهایی بود که قبلا رفته بودم (شاپرک)مخصوصا اینکه مدیرش به والدین اجازه می داد هفته اول بچه ها با والدینشون باشن و کلاس خاصی نباشند.و اینکه والدین در هر ساعت از روز می تونند به مهد(سرزده)سر بزنند و آشپزخونه هم می تونند برند این یعنی اینکه از کار خودشون مطمین هستند. هر چند برای هستی خیلی جالب نیومد.خوب طبیعیه روز اولش بود. بهش تو خونه گفتم می خوای بذارمت مهد با نی نی ها بازی کنی منم برم سر کار؟ گفت نه من مهد نمی رم تو هم نرو سر کار...بابا بره سر کار؟ ...
23 تير 1390