هستی هستی ، تا این لحظه: 15 سال و 4 ماه و 7 روز سن داره

تمام هستی ما

خوب

بدون عنوان

امروز صبح که داشتیم صبحونه می خوردیم تا اولین لقمه نون و پنیر خورد از درد دندونش ناله کرد و طفلی دیگه خودش نخورد منم که موزهارو گذاشته بودم بالکن تا سیاه نشند تو اتاق بهش گفتم یه دونه موز بیار بخور. اما اونم نصفشو نخورده بود که باز از درد دندون ادامه نداد. گذشت تا ساعت حول و حوش یک بعدازظهر بود من تو آشپزخونه مشغول پختن غذا بودم چند بار صداش کردم تا بیاد سیب زمینی سرخ کرده بخوره اما هیچ صدایی ازش نیومد.با تعجب رفتم اتاق خواب آخه بالکن مشرف به اتاق خوابه .! دیدم از بالکن دراومد تو اتاق اونم خندون و انگاری که با تمام صورتش موز خوده باشه گفت: از این ور خوردم دندونم درد نمی کنه. بعله موز برداشته بود خورده بود با ناباوری و خوشحالی رفت...
8 تير 1390

اینو بخورم دندونم درد نمی کنه؟

طفلی بچم یه هفته هست که یه وقتهایی یه چیزایی می خوره بعدشم از دندون درد می ناله.با وجود اینکه از همون 6 ماهگی که دندون دراورد مسواک زدنو شروع کردم.اما چون در هر صورت موقع خواب حدود یه ساعت شیر می خوردو ...خلاصه دندونش باید عصب کشی بشه.که تمام فکرمو مشغول کرده داریم دنبال یه دکتر خوب می گردیم که به غیر بیهوشی دندوناشو ترمیم کنه. الغرض امروز رفتیم خونه مامان بزرگ.با عمه اشرف یه سر رفتی بیرون تا سر کوچه.رفته بودید سوپر مارکت عمه می خواسته واست کل.چه بخره ازت پرسیده بود کلوچه می خوری گفته بودی که نه مامانم می گه اگه کلوچه بخورم دندونام درد می کنه. این جوابیه که اغلب این روزها در مقابل خوردن هر چیزی می دی.یا ازم می پرسی که اگه اینو بخورم دندو...
8 تير 1390

17 ماهگی هستی

88/05/10 خیلی از کلمه هایی رو که می شنوی تقلید می کنی.امروز با  خودت می گفتی :جوجو...پر..مامان ....پر من ازت پرسیدم:فاطمه؟ولی عوض فاطمه پر گفتی عمو...پر گفتم:دایی؟گفتی لیلان(منظورت نیلا بود)...پر گفتم :اشکان؟ تکرار کردی:اکان...پر...عمه...پر خلاصه همه رو به متعلقاتشون نسبت می دادی.
8 تير 1390

دیگه وقتشه که از شیر بگیرمت!

هفته آخر آبان ماه 89 این موضوع هم از مواردی بود که فکرش آزارم می داد.به نظرم خیلی موقعیت سختی بود.چون تو مدام شیر می خوردی. ماه قبل بردمت پیش دندونپزشک.18 تا دندون داری و روی دوتا از دندونات علایم پوسیدگی دیده می شه.خانم دکتر گفت در روز نهایت یه دونه شکلات می تونی بخوری. و من که به تو کم تنقلات می دادم تو رو محدودتر کردم.اما هرکسی که تو رو می بینه از سر دوست داشتن بهت شکلات می ده.و تو تا نخوریش ول کن نیستی. یکی از نکاتی هم که خانم دکتر اشاره کرد این بود که چون موقع خواب شیر می خوری شیر تو دهنت می مونه و دندونات پوسیده می شوند. در ثانی چون بیشتر شیر مامانی رو می خوری کمتر به غذا توجه می کنی. پس باید هر چه زودتر از شیر می گرفتمت. ...
8 تير 1390

21 ماهگیت و وسایل کمک آموزشی

از 6 ماهگیت به مرور با رشدت یه سری وسایل کمک آموزشی واست گرفتیم. یه سری کارت اموزش حیوانات داری که یه ماهی هست باهات کار می کنیم.تقریبا همه رو می شناسی و اسم اونارو می گی و صداشونو در می آری. از شیر و خرگوش خوشت می آد.به لاک پشتش می گی پوشک به اسب می گس ابس.
8 تير 1390

21 ماهگیت و ...

حالا دیگه به مامان بزرگ می گی مامان زرگ با تلفن خیلی خوب صحبت می کنیتا صدای زنگ تلفن می آد گوشیو بر می داری و می گی سلام،خوبی و حرف می زنی. با موبایل خودت(اسباب بازی)حرف می زنی.دستت می گیری بلند می شی و در حالی که راه می ری می گی:الو...سلام...خوبی..خوبم.و یه چیزایی واسه خودت می گی و می خندی.مکث می کنی انگار که داری به صحبتهای اون طرف گوشی هم گوش می دی!!!! وقتی می ریم جایی مهمونی.بعضی جاها اولش غریبی می کنی.و اگه زود از مهمونی بیایی که هیچی یخت وا نمی شه فقط بغل خودمون می مونی.که اوایل نگران بودم اما می بینم طبیعیه. ولی اگه بیشتر از یه ساعت بمونیم خو می گیری. عاشق وسایل و لباسها و کفش خودتی.البته امروز که خونه عمه زهرات بودیم به اشکان زور ...
8 تير 1390

هستی جون و ترسهاش

این کولر واسش خیلی مهم شده.شبا که چراغا خاموشه.یا از اونجا رد نمی شه (زیر کولر)یا به سرعت رد می شه.دیشب که نمی رفت بالششو بیاره می گفت کولر اینطور نگام می کنه. حالا صبحها که بیدار می شه می گه (با لبخند)مامان کولر بهم می خنده. الانم یه نیم ساعتی هست باهاش مشغوله.حرف می زنه.بهش نگاه می کنه با آهنگ صدای مختلف انگار که آدم زندست.بهش می گه خوب...چه خبر؟سلامتی؟ شما چه خبر؟شمام سلامتی؟ ترسوندمت؟برو...کی بود.؟هستی جون.هستی جون دیگه؟خلاصه نمی دونم چرا اینقدر خوشحاله باهاش. راستی هستی چون از طبقه بالا صدا می آدمی پرسه چیه می گیم همسایست.همسایه و دریچه کولر رو باهم یکی می دونه.تفکیک نمی کنه هر وقت می خواد بگه ترسیده می گه کولر همسایه دارم اونجوری نگام ...
8 تير 1390

هستی و آدامس!

هستی جون مثل اکثر بچه ها از آدامس خوشش می آد.به طوری که اگه وسط گریش بگم آدامس بهت می دم ساکت می شم.یا اگه شکلات بخواد(که می گه شکاتshokat) بگم نداریم ولی آدامس داریم.بازم کوتاه می آد و به یه نصفه یا حتی یک سوم آدامس رضایت می ده. منم به خاطر سالم موندن دندوناش آدامس بدون شکر گرفتم تا هم آرومش کنم و هم دندوناش تمیز شه.مخصوصا الان که خیلی راحت مسواک نمی زنه. چند شب پیش هستی رو  داشتم می خوابوندم..مسواکشو زده بود و اصلا زمان خوبی برای آدامس جویدن هستی نبود. منم به خیال خودم آروم با حرکات بسیار ملایم فکم  آدامس می جویدم.!!!ازم پرسید مامان ؟چی می خوری؟ گفتم هیچی... با بی خیالی گفت:نگو هیچی.بگو آدامس! م
8 تير 1390

پس موز کو؟!

معمولا هستی جون شیر رو ساده و بدون طعم می خوره.لااقل شیر موز،شیر طالبی،شیر عسل حاضری رو مطمئنم که نمی خوره چون از طعمش خوشش نمی آد.به همین خاطر هم من  خودمو به زحمت نمی اندازم و همون شیر ساده رو بهش می دم. اما امروز خودم هوس شیر موز کردم باباش هم موافق بود.درست کردم و بعد چند ماه به هستی هم دادیم تا بخوره و ... خوشش اومد و کارش به فنجون دوم کشیده شد. اینش جالبتره که جلوی خودش برای اینکه ادا درآرم و خوشش بیاد مثل این برنامه های تلویزیونی موقع درست کردن همه چیو تو ضیح دادم گفتم اول موز رو پوست می گیریم می اندازیم داخل پارچ،حالا شیرو اضافه می کنیم.... وقتی دید موز چطوری شل و پل شد تعجب کرد و اعتراض کرد که پس موز کو؟!!! ...
8 تير 1390