هستی هستی ، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

تمام هستی ما

خوب

اولین نماز هستی جون

هفته پیش هستی تو مهد کودک نماز خوندن رو یاد گرفته بود.خونه که اومد گفت مامان منم می خوام باهات نماز بخونم.نماز مغرب و عشاء رو باهم خوندیم.وااای...غبطه خوردم به همچین بنده ای با پاکی بی ریاش.فکر نمی کردم همه 7 رکعت رو پابه پای من بخونه.اونم...حس خیلی قشنگی بهم داد.قرار بود من ذکر های رکعت سوم و چهارم رو بلند بخونم.اون جاهایی که بلد بود همون جا بهم می گفت اینارو بلند نخون بلدم .نمازمون که تموم شد چادرشو جمع کرد.دوباره سرش کرد گفت یادم رفت دعا کنم...رفت تو سجده تا دعا کنه... چادرشم سرو ته سر می کرد... خلاصه کلن لحظات معنوی اونم از نوع خالصش رو تجربه کردم. ...
6 خرداد 1394

بدون عنوان

صبح سر کار بودم.بابایی زنگ زده میگه به هستی زنگ بزن می گفت مامانم بهم زنگ بزنه. به مهدش زنگ زدم گوشی رو دادند بهش.بعد از سلام و علیک می گه دنیا جون داره درس می ده برم.بعد از ظهر می بینمت. من: من: من: خوب شاخم دراومده!! ...
21 بهمن 1393

فرهنگ لغت هستی در 15 ماهگی

88/02/26 16 تا دندون درآوردی.مامان و بابا رو کامل می گی به عزیز می گی اجی به مامان بزرگ...مانی خاله....قوله دایی...دای امیرو عمو...امی عمه...عمه مهسا...مه آب...آبو نون...مون ماست...ما موز...مو مو...مو بیا و بگیر...با بده...ب باز کن...با هر چیزی که دستت می گیری سعی می کنی بازش کنی.دیروز از میز تلویزیون یه حلقه فیلم ویدیویی در آورده بودی بیرون به بابات اصرار می کردی که نگاتیوشو درآره؟ ...
13 بهمن 1393

اولین دندان

امروز سه شنبه 88/03/25که می شی پنج ماهو بیست روزه.باهم ساعت 12 ظهر بیدار شدیم.!همینطور که باهات حرف می زدم انگشتم رو روی لثه ات کشیدم متوجه تیزی دندونت (نیش بالا)شدم.یکیش هم لثه تو سفید کرده بود.(پایین)یعنی به زودی در می آد.  
13 بهمن 1393

اولین حرکت مستقل هستی جون

امروز پنج شنبه 88/03/21 که شش ماه و 9 روزه شدی همون طور که رو تشکت داشتی بازی بازی می کردی برگشتی.برای اولین بار.از سمت پهلوی سمت چپت به شکم برگشتی.وای برای من و بابایی خیلی جالب بود. 88/3/28 پنج شنبه عصری قرار بود بریم خونه عزیز.رفتم برات گوشواره خریدم تا شب به کمک خاله تو گوشت بندازیم.یه لنگشو پنج شنبه انداختیم اون یکیشم فرداش.گریه می کردی نمی ذاشتی.خوشگل شدی.گوشوارت یه عروسک خوشگله.مثل خودت.
13 بهمن 1393

جشن تولد 6 سالگی هستی

چون تولد هستی جون بنا به خواسته خودش قرار بود مهد کودکش برگزار بشه هم مهوناش خاص بودند و هم تزیناتش نسبتا ساده.تم هلو کیتی رو خودش دوست داشت.می خواستم برای مهموناش بیسکوییت کیتی بپزم که چون قالب کیتی رو پیدا نکردم قالب گربع مری رو خریدم و البته بچه ها خوششون اومد. ...
18 دی 1393

تن تاک

چند وقت پیش یه سررسید پیدا کردم که از احوالات هستی نازم قبل از ایجاد وبلاگ براش نوشتم.هنوز وقت نکردم. فعلا همینو بنویسم که دیشب می گه برام تن تاک بخر.می گم تن تاک مال آدم های بزرگتر و چاقه.نه تو. می گه خوب چاق می شم.چی باید بخورم که چاق بشم.خودش جوابشو می دونست گفت آها برنج برنج بهم زیاد بده چاق بشم اونوقت برام تن تاک بخر لاغر شم. نه خداییش ما کجا داریم می ریم. ...
8 دی 1393

لوزه سوم هستی

تولد هستی جون نزدیکه.اما چون باید لوزه سومش عمل شه و از طرفی خاله هستی نی نی شو به زودی قراره به دنیا بیاره و عزیز جون هستی قراره بیاد پیش ما.در نتیجه تصمیم گرفتیم این هفته عمل هستی انجام بشه.تا ببینیم تولدشو چه تاریخی بگیریم. چون هستی خودش از پارسال می گه تو مهد تولد بگیر احتمالا مهد کودکش تولد بگیریم. اما دارم برای تم کیتی که نظر خودشه مختصر فکر می کنم.
7 دی 1393