هستی هستی ، تا این لحظه: 15 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

تمام هستی ما

خوب

خانه مرتب

خوب من جون کارمندم اونم از نوع ساعت کاری زیاد مثل اکثر خونه های کارمند معمولا تمیزی خونه همیشگی نیست مگر اینکه خیلی انژی داشته باشم والا آخر هفته ها و موقع مهمون اومدن خونمون همه جاش مرتبه.یه بار به هستی جون گفتم مامان پاشو وسایلتو بردار منم بقیه خونه رو مرتب کنم.سریع جواب داد مگه قراره مهمون بیاد؟گفتم نه خودم می خوایم تو خونه تمیز زندگی کنیم.دوباره جواب داد خوب همینطوریشم داریم زندگی می کنیم.چه ربطی داره؟ ...
6 شهريور 1393

بدون عنوان

چند شب پیش که هستی خانم گوش دادن به قصه شبشو تموم کرده بود و مثلا داشت می خوابید و البته داشت فکر می کرد گفت مامان بزرگ شدم می خوام با پارسا عروسی کنم.گفتم حالا نمی شه با من عروسی کنی؟زد زیر خنده و گفت با تو که نمی شه با کسی باید عروسی کنم که بابا بشه.! ...
4 شهريور 1393

ترس از آب

آخر هفته رفتیم شمال.تو ساحل باباش هستی رو بغل کرد و برد تو آب.یه لحظه پاش تاب برداشت و دوتایی افتادند تو آب.هستی هم که از قبل ترس از آب داشت ترسش بیشتر شد و با گریه و فریاد از آب اومد بیرون.دیگه هم جرات نکرد بره.اما طفلک دلش می خواست بره و لذت ببره.مخصوصا که می دید نگار و نیلا با باباشون رفتن تو آب و کلی هم حال می کنند.
19 مرداد 1393

هستی و روزگارش در مهد

 مربی هستی بهشون گفته بود که یه ادم نقاشی کنند و دور تادورشو قیچی کنند و با خودشون ببرند مهد.هستی هم شروع کرد به کشیدن نقاشی.یهو با ناراحتی و بغض اومد پیشم و گفت من بلد نیستم خوشگل بکشم.نمی تونم موهاشو مثل تو بکشم.اصلا مگه نیکا از من کوچکتر نیست مگه من نباید از اون بهتر بکشم چرا بهتر نمی کشم... حالا بیا درستش کن.این در حالی بود که نقاشی های هستی واقعا خوشگلند و همیشه هم تو خونه و هم مربیش ازش تعریف می کنیم.گفتم اتفاقا همکار من می گه هستی خیلی خوشگل می کشه/ گفت نخیرم اون الکی می گه که تو ناراحت نشی من:   ...
5 مرداد 1393

بدون عنوان

دستمو سر کار بریده بودم.دکتر گفته بود نباید بهش آب بخوره.خواستم برم حموم انگشتانه رو تو انگشتم کردم.از بعد حموم داشتیم باهم میوه می خوردیم از انگشتم درش آوردم.ازم پرسید مامان بازم از اینها داری؟نمی دونستم چرا این سوالو می پرسه.حدسم این بود که می خواد ببینه اگه دارم بهش بدم بازی کنه.گفتم واسه چی می پرسی؟ جواب داد مگه بازم از اینا داری که می اندازی بره؟ . . یعنی بچه 6 ساله به این نتیجه رسیده حیف و میل کردن وسایل از زیاد بودنشونه...
5 مرداد 1393

لحاف بچه هستی

  ماه پیش که تعطیل بودم تونستم به قولی که به هستی داده بودم عمل کنم.من بچه که بودم مامانم واسه عروسکم لحاف و تشک و بالش دوخته بود.البته واسه تنها ع روسکم. منم به هستی گفته بودم واسه تخت خواب عروسکش ..))( یکی از عروسکهاش) لحاف بدوزم.و بالاخره براش دوختم.کلی .... خوشحال شد. ...
30 ارديبهشت 1393

کوک کردن ساعت واسه برنامه های کودک

امروز ظهر بیدار شد.انتظار داشت برنامه های کودک رو از تی وی ببینه.سراغ عموهای فتیله ای و عمو پورنگ رو می گرفت گفتم دیر بیدار شدی تموم شوه.امشب که از خونه عموش دیر برگشتیم دیر هم خوابید بهش گفتم بازم فردا صبح نمی تونی بیدار شی عمو پورنگ برنامش تموم می شه.الان می بینم ساعت رو کوک کرده واسه 9 صبح. شایان ذکر است پنج سالشه.هه.!!!!!!! ...
7 فروردين 1393

سایت الگوی عروسک

این هم آدرس سایتی که الگوی عروسک های پولیشی رو می تونید برای فرزندان دلبندتان پرینت بگیرید و بدوزید. http://www.deviantart.com/morelikethis/358520404?offset=96 ...
10 دی 1392

آجی می خوام!

یه روز بهم گفت مامان حالا چرا من آجی ندارم! بردمش پارک می گه مامان واسه من یه آجی به دینا (همون دنیای خودمون)بیار من باهاش بازی کنم.!می گم ببین نگار و نیلا باهم دعوا می کنند تو هم اگه یه آبجی داشته باشی از کجا معلوم دعواتون نشه؟می گه نه باهاش دعوا نمی کنم.فقط بازی می کنم.!
26 آبان 1392